جواب سؤالاتی که به آنها پاسخی داده نشده است:
اسماعیل افشار | يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ
دونالد هنری پورتر Donald Henry Porter
فیزیکدان و ریاضیدان، فارغ التحصیل از کالج ماریون، دکتر در فلسفه از دانشگاه ایندیانا و مدرس سابق دانشگاه ایندیانا بوده است. استاد فیزیک و ریاضیات در کالج ماریون، متخصص تبدیلهای تماسی تغییرات اشکال محدود به دو بعد و پیوستگی مطلق؛
اگر شخصی بخواهد وجود خدا را ثابت کند همانگونه ثابت کند که قضیه فیثاغورث را در هندسه ثابت میکند به عقیده من چنین اعتقادی به خدا اجباری خواهد بود. از طرف دیگر باید توجه داشت که علوم پر از قوانین اصولی هستند که هنوز ثابت و محرز نشده است. با وجود این که ثابت نشدن این قواعد و قوانین مانع از آن نیست که در صورت لازم از آنها استفاده شود ولی مسلم است که از این اصول که فهم پدیدههای طبیعی نتایج مسلم نمیدهند در فهم معانی مابعدالطبیعه استفاده کرد.
در علم فیزیک به سؤالاتی میتوان پاسخ داد که اول آنها لفظ چگونه باید و علم فیزیک به اغلب سوالاتی که در اول آنها لفظ چرا باشد نمیتواند جواب بدهد مثلاً جواب سؤال «چگونه دو جسم همدیگر را جذب میکنند؟» را قانون جاذبه نیوتون به خوبی پاسخ داده ولی جواب سؤال «چرا دو جسم همدیگر را جذب میکنند؟» داده نشده است.
قانون جاذبه عمومی باعث میشود ما بروی زمین بمانیم و به هوا نپریم و زمین در مدار خود به دور خورشید بچرخد، جواب حدسی است.
یک قانون طبیعی میگوید اگر فاصله میان دو جسم خیلی زیاد باشد این دو جسم همدیگر را دفع میکند چرا؟ باز هم جوابی ندارد.
یک قانون طبیعی دیگر میگوید که اگر علامت بار الکتریکی دوجسم یکی نباشد یعنی علامت یکی مثبت (+) و علامت دیگری منفی (-) باشد این دو جسم همدیگر را جذب میکنند. و اگر علامت بار هر دو مثبت یا منفی باشد این دو جسم همدیگر را جذب میکند و اگر علامت هر دو منفی یا مثبت باشد همدیگر را دفع میکند در هر دو صورت جذب یا دفع به نسبت مستقیم حاصلضرب بارها برای آنها و به نسبت معکوس مربع فاصله است.
ما باور داریم که هسته اتم دارای ذرههای کوچکی است به نام پروتون که بار مثبت دارند. و در اطراف آنها الکترونها با بار منفی در حرکتند و لازم بود این الکترونها به پروتونها بچسبند در صورتی که آنها همیشه فاصله خود را با پروتونها حفظ میکنند پس ما میبینیم که قوانین طبیعی در فاصله خیلی خیلی زیاد در محیطهای بسیار کوچک اجرا نمیشوند و برای این موارد لازم است قانون دیگری برای این جاذبه پیدا کرد.
به نظر میرسد که اغلب علما مایلند مبانی و پدیدههای طبیعت را بدون آنکه خدا را در نظر بگیرند مطالعه کنند!؟ و مثلاً برتراند راسل فیلسوف و ریاضیدان بزرگ انگلیسی، منکر وجود خداست، به علت اینکه او جواب این سؤال را نمیتواند بدهد: خدا آفریده کیست؟ شکی نیست که فکر راسل، اصولاً وسیع و عمیق است ولی آیا معقول چنان است که در این هنگام که، تقریباً هر نظریه و عملی را به طرح پرسشهای بدون جواب میکشاند، در صدد یافتن پاسخی برای این پرسش باشیم؟ من خود خدا را از آن جهت دخالت میدهم که عقل و منطق چنین اقتضا میکند.
در مورد سؤالاتی که پاسخی به آنها داده نشده است میگوییم برای ادراک و فهم عالم، دو نظریه وجود دارد که هر یک را جمعی از دانشمندان قبول کردهاند ولی قبل از آنکه راجع به آنها بحث کنیم بهتر است نکاتی چند را از نظر بگذرانیم.
جهانشناسی عبارت است از مطالعه وضع عمومی جهان با وسعت آن در فضا و طول و دوام آن در زمان.
اگر کسی با تلسکوپ پانصد سانتیمتری از بالای کوه پالومار به فضا نگاه کند، اجرامی را مشاهده خواهد کرد که فاصله آنها از زمین ، بیش از یک میلیارد سال نوری است و آن شخص بیش از یک بیلیون کهکشان را مشاهده خواهد کرد. سال نوری فاصلهای است که سرعت نور در هر ثانیه ۳۰۰۰۰۰ کیلومتر است. در عکسی که از آسمان برداشته شده و ما آن را در دست داریم ستارگانی دیده میشود که نوری که از آنها ساطع شده و فیلم عکاسی را متأثر کرده است. چندین میلیون سال پیش از آن ستارگان حرکت کرده است. اندیشهای که اکنون کاملاً ثابت شده است این است که دنیا هر لحظه در حال گسترده شدن است. اگر به نور سفید با یک منشور شیشهای نگاه کنیم خواهیم دید که نور سفید به هفت رنگ تجزیه میشود که مجموع آنها را طیف شمسی مینامند هرگاه رنگها مرتباً پهلوی هم قرار داشته باشند آن وقت طیف متصل نامیده میشوند ولی وجود برخی از عناصر در منبع نور باعث میشود که خطوط تاریک در طیف بوجود آید با مطالعه این خطوط نوع عنصری که آنها را به وجود آورده معلوم میشود و علم طیفشناسی عبارت از مطالعه همین خطوط است.
با مطالعه خطوط میتوان عناصر تشکیلدهنده اجرام سماوی را معین کرد مثلاً چندی پیش وجود گازی در خورشید کشف شد که آن را هلیوم نامیدند که از لفظ یونانی هلیوس که به معنی خورشید است مشتق شده و بعداً دانشمندان به وجود این گاز در زمین پی بردند.
آن قسمت از طیف سرخ است کنار سرخ را طیف مینامند و انتقال به کنار سرخ طیف نشانه آن است که منبع نور از شخصی که به طیف مینگرد دور میشود. کهکشانهای دور این نظریه را ایجاد کرده است که جهان پیوسته گسترده میشود و کهکشانها بتدریج از ما دورتر میشوند.
حال به آن دو فرضیه میپردازیم که در بالا اشاره کردیم و عبارتند از اول فرضیه گسترش جهان آلفروگاموف و فرضیه دوم حالت ثاباهویل.
طبق فرضیه اول جهان قبلا عبارت از یک توده بخار بوده که در فشارهای فوقالعاده قرار داشته و دارای حرارت بالایی بوده است این هسته منفجر شده و جهان در نتیجه ستارگان و کهکشانها بوجود آمده و حرکت فعلی کهکشانها نیز نتیجه همان انفجار است.
هر دو فرضیه آلفروگاموف چنین بیان میشود. هنگامی که سن جهان ما چهل و پنج دقیقه بود حرارت آن از یک بیلیون درجه بیشتر بود و در نتیجه این حرارت فقط پروتون نترون و الکترون وجود داشت و عناصر مختلف موجود نبود بعد از انفجار که آن را باید ابتدای جهان نامید در عرض سی دقیقه تمام عناصر شیمیایی بوجود آمدهاند و شاید یک بیلیون سال بعد از انفجار کهکشانها پدیدار شدند علت ایجاد کهکشانها قوهی جاذبه عمومی بوده است. قبل از شروع جهان یعنی انفجار هسته اولی اوضاع چگونه بوده است؟ بعضیها تصور میکنند که در زمانی دور اجسام و اجرام مادی خیلی رقیقتر و پراکنده وجود داشته است که یک دفعه به هم متصل گردیده و جسم متکاشفی که باید منفجر شود را بوجود آوردهاند.
در هر حال اگر قبول کنیم که جهان از انفجار یک توده اولی با حرارت و فشار فوقالعاده به وجود آمده است آن وقت خواهیم گفت که این توده را خدا خلق کرده است و حرارت و نیروی لازم را به آن داده است. نمیتوانم در امر خلق خدا صرفنظر کنم خدادر تصویر حضور دارد.
اما فرضیه دوم یا فرضیه بوندی ـ گولد ـ هویل که فرضیه حالت ثابت یا فرضیه خلقت مداوم نامیده میشود که جهان در زمان و فضا یکنواخت است ولی راکد نیست.
طرفدار این فرضیه معتقدند که جهان هر آن ، گستردهتر میشود و کهکشانها دائماً از زمین دورتر میشوند در جواب این سؤال که «چرا پس از مدتی کهکشانها از منطقه دید تلسکوپ بیرون میروند در آسمان تغییراتی مشاهده نمیشد»؟ میگویند خلقت در جهان قطع نمیشود و به جای کهکشانهایی که دور و ناپدید میشوند کهکشانهای جدید خلق میشوند و به این ترتیب نقشه آسمان ثابت میماند. ما اجسام یا اجسام سماوی را توسط نورشان درک میکنیم ولی اگر جسمی با سرعت بیشتر از نور از ما دور شود هیچ وقت رویت آن حتی با قویترین تلسکوپ برای ما امکان پذیرنخواهدبود.چنان تخمین زده اندکه کهکشان هایی که فاصله آنهاباما دوبیلیون سال نوری است سرعتشان بیش از سرعت نور است و هرگز دیده نخواهند شد و این دو برابر دید بزرگترین تلسکوپ جهان است. حال اگر فرض کنیم جهان در مدتی تقریباً به اندازهی یک پنجم عمر خورشید گسترش یابد و ستاره جدید خلق نشود در محیط دید هیچ جرم سماعی وجود نخواهد داشت و میدان دید ما خلا محض خواهد بود.
هویل بانی فرضیه دوم توسعه مداوم جهان را قبول دارد و برای پر کردن خلا حاصل شده از دورترین کهکشان به فرضیه جدید متوصل میشود ولی مدعی است که این جرم سماوی از جایی نمیآید و فقط ظاهر میشود!
اما اگر من فرضیه دوم توسعه مداوم جهان را قبول کنم فوراً خواهم گفت که این خلقت بدست خالق یعنی خدا انجام میگیرد پس باز هم خدا در تصویر حضور دارد.
فرآیند خلقت به هر نحوی انجام شده است به دست خالق بوده است وجود خدای متعال پایه اساسی هر فرضیه است و جواب سؤالاتی که تا حالا به آنها پاسخی داده نشده است یک کلمه است و آن کلمه خدا است.
*منبع: کتاب پویش علمی درقرآن حکیم “جلددوم” تالیف اسماعیل افشار صفحه ۲۱ انتشارات ابن سینا
- ۹۴/۰۵/۲۵